جدول جو
جدول جو

معنی نکول هکاردن - جستجوی لغت در جدول جو

نکول هکاردن
دبه در آوردن در معامله
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(غَ کَ / کِ دَ)
امتناع کردن. اعراض نمودن. (ناظم الاطباء). خودداری کردن. سر باززدن. قبول نکردن: و لشکر مغول از طلب او نکول کردند. (جهانگشای جوینی).
- نکول کردن برات یا حواله، از پرداخت وجه آن سر باززدن. قبول نکردن آن. قبولی ننوشتن بر آن. نپرداختن آن را
لغت نامه دهخدا
تنومند شدن درشت اندام شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست کندن درخت، پوست کندن بعضی میوه ها مثل: گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
انباشتن
فرهنگ گویش مازندرانی
نعل کردن ستور
فرهنگ گویش مازندرانی
کژ کردن، خم کردن به سویی، مایل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
شخم زدن، کوتاه کردن، کچل کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
پوست کندن گردو
فرهنگ گویش مازندرانی
به پشت گرفتن
فرهنگ گویش مازندرانی
ول هکاردن
فرهنگ گویش مازندرانی